خط چشم سرمه ای

آرام در تابوت دراز کشیده بود. صورت سفیدش جای مهتاب را می توانست بگیرد.
انگشتان باریک و درازش حتی با انگشتر حلقه نشانش و لاک به رنگ خونی که به ناخن ها ی سوهان کشیده حلالی اش خورده بود، قابل توجه و زیبا به نظر می رسید.
صورتش مانند او که در تابوت خفته بود، بی حالت مانده بود. انگار آینه ای در کار باشد.
تنها ماندن کنار تابوتش در نیمه شب به هیچ وجه او را نمی ترساند. بیشتر دوست داشت کنارش دراز بکشد و کمی چشم هایش را ببندد.
با این تصور که انجام این کار برایش نا ممکن است سرش را خم کرد و بوی شامپوی گل رز اش را استشمام کرد.
آخرین بار از او خواسته بود موهایش را چتری بزند. نزده بود و او خودش دست به کار شده بود و حالا تماما نابرابر بود. خصوصا کنار گوش چپش. نمی توانست خال درشت کنار لاله گوش چپش راببیند و این عصبی اش می کرد. با این فکر درگیر بود که برود گیره مویی بیاورد و به موهایی که گوش چپش را پوشانده بزند تا بتواند باور کند که مرده است.
خواهر دو قلویی که تنها سه دقیقه از او کوچک تر بود. به قصد آوردن گیره مو رفت و با خط چشم سرمه ای خواهرش برگشت.
خواهرش عاشق این خط چشم بود در حالی که خودش از رنگ سرمه ای خط چشم بیزار بود. این خودش می توانست تفاوت شان باشد. قلم خط چشم را در دستش ثابت کرد و با خود تکرار کرد که فقط می خواهد خطی روی کاغذ بکشد. باید با تمام هنرش می کشید. این خط چشم کشیدن شاهکار تمام عمرش می شد. مچ دستش را چرخاند و خم شد. مچ دستش را با فاصله ای کم از پلکش با دست دیگر ثابت کرد.
سریع خطی کشید اما یک لرزش اندک باعث چین خوردگی در انتهایش شد.
دستمال گلدوزی داخل جیب اش را بیرون کشید با لیوان آبی که کنارش بود خیس کرد. کمی مکث کرد. می دانست اگر کامل پاک کند بهتر از قبل می تواند بکشد تا فقط انتهایش را پاک کند، پس کامل پاک کرد.
پشت پلک اش یک حاله ی صورتی باقی ماند.
دوباره کشید. خوب شد.
لبخندی زد.
سراغ چشم راست رفت.یک سره کشید. باریک تر شد. پر رنگ ترش کرد. خراب شد.
دوباره پاک کرد. دوباره کشید. بازم قرینه نمی شد.
پشت پلک اش کامل قرمز شد.
خط چشم ها قرینه نمی شد. مثل خودش و او. دو قلوی همسان اما با رفتاری غیر قرینه.
اشکش چکید.
با آب دهانش دستمال را خیس کرد. دوباره کشید. حال خطی که می کشید فقط موج داشت. به خط نمی مانست.
به هق هق افتاد.
پشت پلک ها به رنگ خون شده بود.
نشست و های های گریست.
کنار خواهر دو قلوی مرده اش.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

3 پاسخ

  1. من به جای اون داشتم سکته میکردم که پشت چشم مرده خط چشم می‌کشه. اون که مرده بود چرا رد پاک کردن صورتی میشد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *