درخت زردآلوی سم زده

نشسته ام کنار درخت سم زده زردآلویمان و نگاه می کنم.
به مگس هایی که هواپیماهای بی سرنشین شان سقوط می کنند. در واقع سقوط شان حتمی ست و به مهارت رانندگی خلبان بستگی ندارد.
زنبور هایی هم هستند که در خود جمع شده اند. انگار زخم از خودی خورده اند. باور ندارند کسی جز آن ها سمی داشته باشد آن هم نه برای زدن و قرمز کردن، برای کشتن. نشسته اند و لحظات آخر فکر می کنند. چه شد که کار به اینجا رسید. این چطور خباثتی ست؟
و در آخر پروانه ای که دلم را می سوزاند.
مهربان تر از آن است که فکر منفی بکند و مصمم تر از آن است که سقوط کند. می نشیند روی سبزی های باغچه و بعد بلند می شود و چرخی دورانی می زند اما به دیوار بلند حیاط نمی رسد. دوباره می نشیند و باز چرخی می زند. بال زدنش به راستی کند شده. سوالی نمی پرسد اما تسلیم این تقدیر نمی شود. انقدر چرخ می زند که به دیوار می رسد. می رود تا بیشتر از این دلم نسوزد. حتی در لحظات آخر حواسش به من هم هست این مهربان.
خداروشکر پرنده ای نیست.
باید تابلو ورود ممنوع به زبان پرواز کنندگان به درخت آویزان کنم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

4 پاسخ

  1. منم کنارت نشسته‌م.
    منم دلم درخت زردآلو می‌خواد ولی نداریم که، تو از درخت زردآلوتون برام بنویس.
    می‌دونستی دوست داریم در خط‌های بیشتری با چشماهای تو اطراف رو ببینیم؟ پس برامون طولانی‌تر بنویس دیگه❤

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *