گزارش هفتگی

شنبه: عصر به باغ یکی از دوستان رفتیم. کوچه های تنگ و خاکی. می‌ترسیدم فرمان را بچرخانم اما چرخش جاده بیشتر باشد و به دیوار بخورم. باغی پر از درخت.‌ طبیعت کوچکی تشکیل داده بود که نفس کشیدن کیفیت بهتری داشت. برای توت خوردن رفته بودیم. چایی آتیشی هم مهمان شدیم.

یکشنبه: داشتم مشکل شیر خوردن یک نوزاد را بررسی می‌کردم. البته که قبلش اسمش را هم برای خودم گذاشته بودم، مهسان خانم. مهسان خانم شروع به بالا آوردن کرد. با اینکه بلندش کردم‌ و پشتش زدم، این بالا اوردن متوقف نشد. سریع با مهسان به بیرون دویدم و از پرستار کمک خواستم. مهسان کبود تر می‌شد و من بیشتر می‌ترسیدم. حتی از بخش های بستری نوزادان کمک خواستیم. خداروشکر حالش بهتر شد و برای تحت نظر بودن به بخش نوزادان رفت و دو ساعت بعد به آغوش مادرش برگشت.

دوشنبه: نوزاد سه ماهه ای را پیشم آوردن که از راه بینی شیر می خورد. مادرش از من برای شیردهی کمک خواست. البته با یک دفعه نمی شد مشکلش را رفع کرد. برای کمک به او از چند جا کمک خواستم و به او پیشنهاداتی دادم.

سه شنبه: شب مادرم زنگ زد که با ماشینم تصادف کرده است. خداروشکر صدمه ای ندید فقط ماشین به تعمیر گاه منتقل شد.

چهارشنبه: پیاده به سرکار راهی شدم. پیاده روی برایم سخت شده بود. ماشین سواری مرا تنبل کرده بود. به یاد داشتم که قبل از ماشین داشتن، پیاده روی های طولانی انجام می دادم اما حال با ده دقیقه پیاده روی عضلاتم می گرفت و نفسم بند می آمد.
عصر کلاس جدید مقاله نویسی شرکت کردم. قرار شد روزی یک یاد داشت در کانال تلگرامم منتشر کنم.

پنج شنبه: شب برای دور زدن با ماشین به داخل شهر رفتیم و در پارک معراج متوقف شدیم. پارک شلوغ بود. آدم ها دسته دسته مثل تار های موی سر همه جا بودند. مدتی ست که دور را خوب نمی بینم‌. چهره ها را از فاصله ای دور تر محو و شطرنجی می بینم.

جمعه: عصرش به کارگاه نوشتن گذشت. دو ساعت نوشتن من را شارژ کرد‌.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *