کتابخانه

داشتن کتابخانه‌ای به بزرگی یک خانه یکی از آرزوهای دیرینه من است.
یک کتابخانه که هر چقدر از کتاب‌هایش را بخوانی تمام نشود.
کتاب‌ها را برداری و ورق بزنی. در لا به لای صفحه‌های کتاب زندگی کنی.
کوچک بمانی و بزرگ نشوی. ممنون از فکری باشی که به دستت رسیده است و تو می‌توانی به فکرت اضافه‌اش کنی. مثل یک دسته گل با انواع گل‌هایی که بعضی از آن‌ها نام‌شان به گوش‌ات نخورده است.
سه بو در دنیا وجود دارند که آرامم می کند. بوی تن نوزاد. بوی خاک باران خورده و بوی کتاب.
دو صدا در دنیا آرامم می کند. صدای دریا و صدای ورق خوردن کتاب.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *