نامه‌ای به عاطفه عطایی

عاطفه عزیزم چند ماه بیشتر نیست که با تو آشنا شده‌ام اما همین چند ماه کافی بوده‌است تا به تو احساس نزدیکی کنم. گاهی یک روز هم عمری ست که احساس کنی یک نفر را می‌فهمی.

این آشنایی بین ما را نوشتن ممکن کرد.
می‌دانی وقتی نوشته‌های یک نفر را می‌خوانی احساس میکنی که توانسته‌ای نبضش را بگیری.
من با خواندن نوشته‌های تو احساس می‌کنم سرم را روی قلبت گذاشته‌ام.
این‌قدر که نوشته‌هایت خودت هستند.

می‌دانی خودم را دختر خوش شانسی می‌دانم که توانستم با تو آشنا شوم.
تو دختر قدرتمندی هستی که زخم‌هایت را نمی‌‌پوشانی مثل یک ژنرالی که نیاز به زره ضدضربه ندارد.
می‌خواهم بدانی که درس بزرگی از تو گرفته‌ام.
آن هم مخفی نشدن است.

راستش من نزدیک‌بینم و هنوز آن‌قدر از خودم دور ایستاده‌ام که نمی‌توانم خودم را واضح ببینم. اما هر روز که تو را در آینه نوشته‌هایت می‌بینم. کمی جرئت می‌کنم و به آینه نوشته‌هایم نزدیک‌تر می‌شوم.

پ.ن : آدرس کانالت را پیوست می‌کنم تا تعداد بیشتری قلب تو را ببینند.

https://t.me/atefehataeiii

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *