کوتاهی مو

قبل از این‌که به خانه برگردم. مصمم بودم موهایم را کوتاه کنم. امروز سه بار به در بسته خوردم تا توانستم آرايشگاهی که باز باشد پیدا کنم.
تنها یک ساعت به حرکت مانده‌بود.

گفتم:《لطفن سریع تر کارم را تمام کنید که مسافرم.》

گفت:《چرا الان موهای‌تان را کوتاه می‌کنید؟》

گفتم: 《می‌خواهم موهایم را در این شهر جا بذارم.》

دیگر چیزی نگفت. اما من سبک‌بال‌تر از همیشه راهی شدم.

حس می‌کنم وقتی از جایی که برایت عزیز است و دلبسته شدی می‌روی، چیزی از خودت به جا می‌گذاری.
حالا از روی قصد یا بدون قصد.
شده شارژر گوشی. شده جوراب.
شده مسواک. شده هر چیزی.
حتا شده تیکه‌ای از موهایت.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *