من کودک بودم.
من کوچک بودم.
من تو را دیدم.
تو هم کودک و کوچک بودی.
دنیا برایمان قد کودکیمان بود.
دست هم را گرفتیم.
با هم در طول زمان قدم زدیم.
دیگر کودک و کوچک نبودیم.
من منی دیگر شدم.
بالغ و کمی دیوانه.
تو توی دیگر شدی.
بالغ و کمی دیوانه.
دنیا پوست انداخت.
و زمان ریشه دواند.
در دستهایمان.
که رها نکرده بودیم.
پ.ن: برای افسانه و بودنش
به وقت ۳۱ تیرماه سال ۱۳۷۵
آخرین دیدگاهها