از شگردهای داستان‌نویسی

راستش من هنوز نویسنده‌ قدری نشدم.
اما خب می‌دانم که در داستان نویسی باید شخصیت را بسازی. یعنی باید آن را بشناسی. یعنی بلدش باشی.
بعد جوری که معلوم نباشد هلش دهی جلو تا حرف بزند. نه اینکه یک دفعه بگوید:
《 این مرد را من کشتم.》
نه. جوری که خواننده همیشه دو به شک باشد که قاتل این مرد هست یا نه.
بعدم نباید تمام بدی‌های دنیا را در او جمع کنی. درست است، قاتل است اما آدم است دیگر.
خوبی دارد. بدی دارد. حالا بدی‌اش پر رنگ‌تر است.
راستش باید جوری با همین قاتل، خواننده همزاد پنداری کند که به این احتمال برسد، اگر خودش بود هم همین کار را می‌کرد.
هر آدمی قابلیت این را دارد که به چیزی تبدیل شود که نبوده‌است.

خلاصه داستان نویسی برایم شعبده بازی ست.
آن‌قدر شخصیت رو می‌کنم تا نقاب از چهره خودم بیفتد. ببینم چند چندم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *