این خط فکری اشغال است.

تا به حال شده که در جمع بشینی و فقط حضور فیزیکی داشته باشی؟
نگاه می‌کنی اما نمی‌فهمی در مورد چه چیزی حرف می‌زنند.
حتا اگر سوالی از تو بپرسند. یک چیزی بی‌مربوط سرهم می‌کنی که اکثر مواقع درست از اب در می آید. کسی نمی‌فهمد یا نمی‌پرسد به چه فکر می‌کنی. اگر هم بپرسند جواب مشخصی نداری.
یا اگر کتابی می‌خوانی. کلمات ناآشنا به نظر می‌رسند.
تو یک نفر هستی اما نمی‌توانی محدود به آنجا شوی.
غرق شده‌ای هستی در یک اتفاق. خودت هم نمی‌دانی چطور می‌توان تو را نجات داد. آن فکر را تا وقتی در ذهن داری که رهایت کند.
خود فکر رهایت کند. یا بتوانی بالاخره حواسش را پرت کنی.
البته دومی بعید به نظر می‌رسد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *