کشکی عاشقت شدم.
عاشق خندههای زورکیات برای خوشگلتر شدن.
عاشق تلاش بیهودهات برای سر حرف را باز کردن.
عاشق تمام اسمهایی که اشتباه به یاد داری.
عاشق دست و پاچلفتی بودنت موقع جا به جا کردن پلاستیکهای زباله.
عاشق ساعتهایی که دور خودت میگردی تا کلید در را پیدا کنی.
عاشق اینکه نمیدانی هیچ چیزی نیست که تو بخواهی بدانی.
باید بدانی من کشک دوست ندارم اما خب
تو مرا یک انسان میبینی و همین خوب است.
از طرف گربه زیر شیروانی.
(ترجیح میدهم بگویم زیر شیروانی تا خیابانی.)
آخرین دیدگاهها