شطحیات الهه‌وار۳

الهه، حرف زیاد است برای گفتن، اما شنیدنی نیستند.

الهه، آهان. الان یادم آمد. صبر کن. خبری دسته اول برایت دارم.

«زندگی ادامه دارد، اما تمامش قیچی قیچی شده است.»

الهه، به نظرت از این تکه‌ها چیزی در می‌آید؟
هر کسی به نوبه خود از آن استفاده‌ای می‌برد، اما من هر تکه‌ای را که بر می‌دارم، وصله ناجوری ست که با هیچ‌ چیزی جور در نمی‌آید.

الهه، بند کرده‌ام به غر زدن، اما منتظرم آفتاب بزند. می‌دانم، همه‌چیز درست می‌شود.
آفتاب که بزند، صبح که بشود. روز از نو، روزی از نو شروع می‌شود.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *