اولین بار که اسم کتاب را شنیدم، فکر کردم هاروکی موراکامی میخواهد در مورد دو چیز مهم و اساسی صحبت کند. بعد متوجه شدم در مورد دویدن حرف میزند. کتاب با ترجمه مجتبی ویسی بود و خداروشکر مشکلی برای ارتباط با متن پیدا نکردم. کتاب برای من ترکیب دو چیز بود، کمی دویدن، کمی فکر کردن. در این مقاله میخواهم به این ترکیب بپردازم.
با نویسنده دویدم
وقتی کتاب را شروع کردم، تنها دو فصل از آن را خوانده بودم که در خودم شوق زیادی برای دویدن احساس کردم. کتاب را کنار گذاشتم و در حیاط خانهمان پنج دور دویدم. برای منی که راه رفتن هم کار دشواری بود و یک جا نشینی پیشه کرده بودم. تجربه متفاوتی بود. گاهی همین تفاوت، آدم را برای تکرار کردن یککار تشویق میکند.
اینطوری شد که چند روز پشت سر هم در پارک بانوان نزدیک خانهمان، دویدم. اما بعدش از شانس خوبم سرماخوردم و وقفهای ایجاد شد. دیگر نتوانستم به طور منظم ادامهاش دهم.
اما از تجربه اندک همین کار متوجه شدم که بعد از دویدن، صرف نظر از گرفتگی ساق پاهایم، انرژی بیشتری دارم.
و احساس کردم، دویدن فرصت من برای تنها ماندن است. حتا اگر به موضوع خاصی فکر نکنم. میتوانم ذهنم را بر روی ورودیهای بیشماری ببندم. حتا اگر از کنار دو نفر که حرف میزنند، رد میشدم. سرعت دویدنم را بیشتر میکردم تا نخواهم فکرم را درگیر صحبتهای آنها بکنم.
با نویسنده فکر کردم
نویسنده با اینکه میگوید در طول دویدن خیلی کم پیش میآید به چیز خاصی فکر کند، اما توانستم فکرش را به عنوان نویسندهای که میدود، بخواندم.
نویسنده سطح دید من را تا سطح یک دونده بالا برد. با وجود اینکه خودش را دونده حرفهای نمیداند. او به من نشان داد که چقدر میتوان از بدن کار کشید و چطور میتوان با دردی طاقت فرسا ادامه داد.
درست است که نویسنده استقامت زیادی خرج داده است، اما به نظرم، همهاش به خاطر پایبندی به قوانینی ست که برای خودش وضع کرده است.
او راه رفتن در طول مسابقه را برای خود ممنوع کرده است و رسیدن به خط پایان تحت هر شرایط ممکنی برایش حتمی ست.
دویدن نه صرفن برای کسب مقام، بلکه برای بالا بردن رکورد خودش است. در واقع هر نفر، خودش رقیب خودش است.
و اینگونه توانسته است ۲۳ سال بدود. حتا زمانی که میلی به دویدن نداشته است، خود را وادار به دویدن کرده است. چون ذهن انسان همیشه او را از انجام کار سخت باز میدارد. اگر برای ذهن مشخص کنیم که من میخواهم این کار را هر چند بی معنی ادامه دهم، دیگر مغز جوابی برای پاسخگویی و دلیلی برای منصرف کردن نمییابد.
چرا خواندن این کتاب را توصیه میکنم؟
این کتاب تنها در مورد دویدن نیست که به ورزشکاران توصیه شود. در مورد نوشتن، صادق بودن و داشتن کاری برای تلاش کردن است. نشان دادن قدرت تصمیم گیری و راسخ بودن در آن است. این کتاب حداقل برای من یک دوره روان درمانی بودـ
حالا من هم دلم بیشتر میخواهد پیادهروی تند، داشته باشم و یک کار مشخص را هر روز انجام دهم و قوانینی برای خودم دست و پا کنم.
همیشه در مورد آزادی حرف زدهایم اما این کتاب نشان میدهد، داشتن چهارچوب شخصی، چقدر میتواند برای پیش بردن کارها مفید باشد.
آخرین دیدگاهها