برف میبارد.
سفید میکند. آن هم چه سفید یکدستی.
رنگی نیست. طرحی نیست.
فقط سفیدیست.
اتاق با وجود ابری بودن تاریک نیست.
برف روشن میکند؟ برف نور میدهد؟
ردپا به جا میماند. برف فشرده میشود.
برای عبور کردن فشرده میشود.
باز هم راهی پیدا میشود.
سر میخوری. سرسره است.
برف است. شادیبخش است.
گلوله میسازی.
برف است. نشسته است.
آدم برفی میسازی. میدانی آب میشود. نمیماند.
میسازی. مثل یک قلعه شنی میسازیاش.
اگر بدانی هر چیزی راحت خراب میشود، ساختنش آسانتر نمیشود؟
باران نمیشیند. جاری میشود. رود میشود یا به زیر زمین میرود.
کاش باران هم مدتی مینشست.
اینقدر عجول نبود. اینقدر روان نبود.
آنوقت میشد کاری کرد. روزی را تعطیل کرد.
در حیاط نشست و بازی کرد.
باران تنها نقش رنگینکمان را بلد است بزند که آنهم نمیشود سوارش شد.
میخواهی باران ببارد یا برف؟
آخرین دیدگاهها