۱
نور روی درختها پیانو مینوازد
دستهای باد شاخهها را تکان میدهد
یک درخت هزاران رقصنده دارد
هزاران برگ که اگر پاییز باشد
سرخوشانه فرو میریزند
۲
باید دستی بهم زد
اما دستهایم از هم دورند
چون شاخههای درخت
وقتی بهم میخورند
که شکسته باشند
۳
تمام شهر چراغانیست
و نمیشود از ماه عکسی گرفت
این نورهای مصنوعی نمیگذارند
۴
پیش میروم تا ماه را پیدا کنم
بین درختان چنار
که ردیف به ردیف
بهم چسبیدهاند
۵
صورت گرد ماه
چون چهره مادربزرگ میدرخشد
از پیری چروک شده است
اما تو آنقدر از او دوری
که نمیفهمی
۶
رازهای زیادی ست
راههای زیادی ست
سکوت است
حرف است
باید راز را از سکوت خواند
و راهی باید رفت تا حرفی برای گفتن داشت
آخرین دیدگاهها