دلم می‌خواهد

دلم چیزی نمی‌خواهد جز اینکه این شب‌ها بگذرد. آرام، سریع، بی‌هیچ اتفاقی بگذرد.

دلم می‌خواهد هندزفری در گوش به موسیقی بی‌کلام گوش کنم.

دلم می‌خواهد تمام حرف‌هایم را پس بگیرم.
برگردم به دوران گفتن بب به.

دلم می‌خواهد بیشتر سکوت کنم.

دلم می‌خواهد نادانی‌ام انقدر توی ذوق نزند.

دلم می‌خواهد این‌قدر آسمان این شب‌ها بدون ماه نگذرد. ماهی باید باشد در سینه آسمان. قلب سفیدی که برقی جادویی روی همه‌چیز می‌اندازد. خصوصن وقتی موهایت را بافته باشی.

دلم می‌خواهد موهایم را ببافم، خیلی وقت است نبافیدم. آن‌قدر کوتاه نیستند که بافته نشوند اما برای دست‌های من کوتاهند.

دلم می‌خواهد حرفی را ببافم به طوری که هیچ‌کس منظورم را نفهمد. نفهمد بهتر است تا برداشت اشتباه کند.

دلم می‌خواهد در آغوش افسان یک شب تا خود صبح مچاله شوم، مثل یک لباس چروک که دیگر قابلیت اتو شدن را از دست داده است.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *