چگونه از بند سرزنش رها شویم؟

۱.
تو چرا نمی‌توانی از پس انجام یک کار ساده بربیای؟
چرا انجامش نمی‌دی؟
کی می‌خوای بلند بشی؟ سر ساعت شیش بلند می‌شی؟ تا اون‌موقع می‌خوای تو اینستا بچرخی؟
امروزم هیچ‌کاری نکردی. همین رو می‌خواستی؟
تو به درد هیچ‌کاری نمی‌خوری؟
یک روز دیگه‌ام به همین آسونی از دست رفت.

۲.
این‌ها سوالاتی هستند که اکثر مواقع از خودم می‌پرسم و جوابی برای‌شان ندارم.
عادت کرده‌ام یک جا بشینم و تمام کارها را به بعد موکول کنم. در این مواقع است که شروع به سرزنش کردن خودم می‌کنم.
بعد که از کشتی گرفتن با افکارم خسته می‌شوم و به خواب می‌روم.
در پایان روز اصلن احساس خوبی ندارم.

۳.
شاید فکر کنی بدون انجام هیچ‌کاری می‌توانی راحت سر جایت بنشینی اما من بعد از تقلای زیاد فکری به این نشستن رسیدم و در واقع حالم خوب نیست.
از یک‌جایی به بعد از بودن در این چرخه خسته شدم و تصمیم گرفتم جریان را عوض کنم. پایم را فراتر بگذارم.
دلم می‌خواست حالم خوب باشد.

۴.
چطور می‌توان این افکار را مدیریت کرد؟
نمی‌خواستم برنامه سفت و سختی بریزم و در آن خودم را خفه کنم. تنها سه کار در روز مشخص کردم که دلم می‌خواست به آن متعهدانه عمل کنم تا روزم به خوبی سپری شود.
۱. خوب خوردن و خوب خوابیدن.
۲. ورزش کردن یا بیرون رفتن از خانه.
۳. نوشتن و خواندن.

زمانی که در نظر گرفتم برای مورد اول هشت ساعت خواب و بیست دقیقه برای هر وعده غذایی، برای مورد دو و سه حداقل یک ساعت را مشخص کردم.

۵.
عادت سرزنش کردن خودم بسیار مخرب بود. تمام روز احساس بی‌فایده بودن می‌کردم.
تصیمیم گرفتم خود را تشویق کنم تا انرژی بیشتری برای ادامه دادن پیدا کنم. این جملات تشویقی که برای خودم نوشتم:
۱. تا همین‌جا خوب پیش رفتی.
۲. حتمن برایت سخت بوده تو قابل ستایشی.
۳. تو توانایی انجام کارهای زیادی داری و قبلن این را ثابت کردی.
۴. هر روز کافی‌ست یک قدم برداری.
۵. تلاش‌هایت بالاخره جواب می‌دهد. تسلیم نشو.

۶.
برای بهتر روشن شدن ماجرا مصاحبه‌ای با خودم ترتیب دادم.

چطور می‌توانی دست از کارهای بی‌فایده برداری؟

به نظرم بی‌فایده‌ترین کار سرزنش کردن خودم است.
چون هیچ‌چیزی تغییر نمی‌کند، تازه روحیه‌ام را هم از دست می‌دهم.

چقدر از روزت راضی هستی؟

خیلی کم. احساس می‌کنم همان سرزنش کردن درونی تمام روزم را از من گرفته است.

تلاش کردی تغییری در این روند ایجاد کنی؟

بله تلاش کردم. بارها تلاش کردم اما کاری را مستمر انجام ندادم. در واقع با اینکه یادداشت روزانه منتشر می‌کنم احساس می‌کنم کافی نیست و نیاز به تلاش بیشتری دارم. من کلاس‌های مختلف نویسندگی شرکت کردم و می‌کنم اما محدود به زمان کلاس می‌شود. تمرینی را ادامه‌دار انجام نمی‌دهم.

می‌خواهی تسلیم شوی؟

نه. هنوز تلاش می‌کنم راهی برای ادامه دادن پیدا کنم. احساس می‌کنم من به همین تلاش کردنه که زنده‌ام.

 

۷.

*چه فکر کنید که می توانید یا فکر کنید نمی‌توانید در هر دو حالت درست فکر کرده‌اید.

*هنری فورد

همه‌چیز از فکر کردن شروع می‌شود. اگر فکر کنیم کاری که می‌خواهیم انجام دهیم سخت انجام می‌پذیرد یا نیاز به زمان زیادی دارد. همان اول کار متوقف می‌شویم.

وقتی تصمیمی می‌گیریم کافی‌ست به آن عمل کنیم. اگر نیاز به زمان طولانی هم داشته باشد، می‌توانیم روزهای بیشتری به آن اختصاص بدهیم اما لذت انجام کار را از خود نگیریم.

 

 

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *