گل های قالی

هزاران تاب در نقش قالی نصب شده است، کافی ست پایت را رویش بگذاری تا تاب بخوری.

نگاه کن به قالی ، به جای آسمان گل باران شده است.

رفته بود اما رد قهوه اش روی گل قالی مانده بود.

گل های باغچه به گل های همیشه باز قالی حسادت می کنند.اما گل های قالی در حسرت لمس یک گلبرگشان هستند.کدام خوشبخت ترند؟ گل های قالی یا گل های باغچه؟

تمام شد می آی و پایت را روی گل قالی می گذاری ، پیچکی از آن دور قلبت می پیچد و پای بندت می کند.

کودک از روی گل های قالی می پرد ، مبادا پایش را روی زمینه بگذارد و فرو رود.

قالی را بافته، خودش با دست هایی پینه بسته.

دست هایش بوی گل های قالی گرفته بود از بافتن شان.

زمستان بود و حوصله گل های قالی سر رفته بود، آخر همسایه شان گل های باغچه نبودند.

گل های قالی تشنه بوی خاک بودند وقتی باران می زد.

گل های قالی نامیرا شده بودند، آرزوی شان پژمرده شدن شده بود.

گل های قالی سنگ صبورش شده بودند ، هر شب در گوش شان پچ پچ می کرد.

پنجره که باز است ، گل های قالی آفتاب می گیرند.

پنجره که باز است، حس میکنم گل های قالی قد می کشند و به حیاط سرک می کشند.

گل های قالی از پول های زیر فرش به پنجره رشوه می دهند تا باز شود و آن ها حیاط را نگاه کنند.

با قیچی به جان گل های قالی افتاده بود، گل های قالی وحشت زده به هم می گفتند آن ها چیده نشدنی اند.

جای یک گل قالی کم بود، رفته بود به باغچه.
یک جای قالی گلی شده بود از باغچه بر گشته بود.

در خانه عروسی به پا شده بود، قالی ها را جمع کرده بودند، آن ها مهمان بی دعوت بودند.

سرامیک جای قالی را گرفته بود، بدون هیچ نقشی. آدم ها را چه شده ؟

قالی را بردند به قالی شویی و گل ها دلشان را برای اردو صابون زدند.

تمام شده بود، نقشی که به قالی زده بود ، پاک نمی شد.

گل قالی دلش غنچه ای می خواست و کودکی کنارش غنچه را نقاشی کرد.

سرنوشت گل های قالی را قالی باف ، بافته بود. چه می شد کرد؟

خاک به پای گل های قالی ریختم و فردایش گل ها از قالی در آمده بودند.

لکه ای روی گل قالی افتاده بود و مادر صورتش را سایید.

پایش را روی گل های قالی نمی گذاشت ، می ترسید خار به پایش رود.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

4 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *