کارگر و نانوا

شخصیت کارگر:

چاه عمیق تر از آن بود که سطل را بالا بفرستد.

دست‌هایش پر از آبله بود با هر فشار می‌ترکید. درست مثل بادکنک های تولد فرزند صاحب کارش.

دست‌های سیاهش را زیر شیر آب گرفت. قطع کرده بودند. سیاه ماندند.

شخصیت نانوا:

نان خور پدرش مانده بود نانوا.

نان را فقط نانوا می‌توانست به دستش بسپارد.

صورتش همیشه سرخ بود نه با سیلی با گرمای تنور.

کلاه سفیدش شبیه قایقی بود که راه دریا را پیدا نمی‌کرد.

نانی‌که می‌پخت شیرین تر از کیک پزی هایش بود.

نان می‌خرید بی نوبت فقط سه دانه.

نان قرض داده بود به نانوا.

نان را دو طرف خش خاشی سفارش می‌داد.

نان که نان بود چه خمیر و چه برشته باید می‌خورد.

نان است دیگر از چلو گوشت خوشمزه تر.

نان را که روی توری فلزی می‌انداخت. سنگ های تنور مثل سکه های پول روی زمین می‌ریخت.

نان یک طرف صورتش را می‌خواباند روی آتش.

نان مردم خوردن، خوردن ندارد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *