قلم با جوهر دوش گرفت.
قلم نمیتوانست دراز نشست رود و نمره ورزش به ده نمیرسید.
قلم چوب لای چرخ خودکار می گذاشت.
قلم خوار میشد تا یک کلمه بگوید.
قلم از اینکه قدش روز به روز کوچک میشد خجالت میکشید و پیش خودکار ظاهر نمیشد.
قلم را در چرخ گوشت تراشیدم.
قلم لکنت زبانش را پنهان میکند.
قلم با بد خطی مینویسد.
قلم شیرین عقل است.
قلم قورباغه اش را قورت میدهد.
قلم به دست دکترها که می رسد تبدیل به خرچنگ و قورباغه میشود.
قلم نوشتن دوستت دارم برایش یکقرن زمان برد.
قلم فکش خسته نمیشود.
قلم با سلام و صلوات راهی امتحان میشود.
قلمهایی بودند که تیرچراغ برق کوچه ها بودند.
قلم ها حتا نقش کلید برای درهای بسته را داشتند.
قلم ها کش مو هم می شدند.
قلم ها حتا از این کفش های تق تقی می شدند.
قلم ها همش ها می کردند و پنجره جایی را نمی دید.
قلم داشت کاغذ را میجوید تا سفید نماند.
قلم وسط صحنه نویسی یک فیلم ترسناک بی هوش افتاده بود.
قلم سیبیل چخماقی گذاشته بود تا در نقش فرو رود.
قلم دستگیر شده بود اما دستبند به تنها پایش لق می زد.
قلم مسئول شمردن گوسفند های خواب آور بود.
قلم بادی به گلو انداخت و بعد در رفت.
قلم خودش را پفک جا زد.
شلغم گاهی به قلم شلغم بودن را گوشزد میکند.
قلم نوکش را شکست تا پاشنه آشیلش استراحت کند.
یک قلم به خاطر جعل گذرواژه دستگیر شد.
قلم یک حیوان دست آموز است.
قلم از خودکار سبقت غیرمجاز گرفت.
قلم ناپدید شده است و صفحه کیبورد باز شده است.
قلم هرگز نمی میرد حتا اگر خشک شود. در یاد نماند و کسی با آن ننویسد.
آخرین دیدگاهها