عشق

عشق جمله اش را ناتمام می‌گذاشت.

عشق در صفحه حوادث روزنامه غوغا می‌کند.

عشق دورگردی ست که همه چیز برای فروش دارد. تو را دست خالی برنمی‌گرداند.

عشق یک خرازی ست.

عشق سر گردنه ایستاده است.

عشق سر بزنگاه می رسد.

عشق با پای پیاده از ماشین جلو زد.

عشق یک سکه قلابی ست که با دندان خم می شود.

عشق یعنی نتوانی ببینی.

عشق یعنی نتوانی فکر کنی.

عشق یعنی همواره ایست قلبی.

عشق یک قهوه دوبل اسپرسو.

عشق را نام خود گذاشتم.

عشق هفت تیر کش است.

عشق یک مریض اورژانسی ست.

عشق یک لباس گشاد است.

عشق یعنی گره خوردن انگشت پدر در دست یک کودک.

عشق آلزایمر نمی‌گیرد.

عشق بافتنی بلد است.

عشق هر شب برایش یلدا ست.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *