رقصيدن

شاد باش و بنویس.
شاباش به تو که می‌نویسی.
شاد باش که از پاره کردن های نوشته‌ات گذشته‌ای.
نوشتی و پاره کردی و حالا می‌رقصی.
با صدای باز و بسته شدن در با صدای پر زدن یک مگس می‌رقصی.
تنها توانستی بنویسی از چیزی که در لحظه به فکرت هجوم آورده بود و نوشتی. در را باز گذاشتی و او تعجب کرد و وارد شد و نوشته شد و بعد پاره شد. دود شد و دیگر تو را نیازرد.
کشتی می‌خواهد حرکت کند. بانگ برخواسته است و تو دیگر جا نمی مانی. بندی نداری. فقط کوله خالی داری با ذهنی باز و آماده تجارب جدید.
می‌روی به دنبال دنیایی‌که برای تو ساخته شد. تو ساخته‌ای. می‌چرخی و می‌خندی.
نوشتن تو را سبک بال کرده است که می‌توانی آهنگ چرخیدن برگ را یاد بگیری و با یک شاپرک راهی دیار آرزو شوی.

دوباره برقص این آغاز و این آهنگ ملودی اش در وجودت رخنه کرده است.
می‌شود بخندی.
می‌شود بخندی و خوشحال باشی که نفس می کشی.
و بادکنکی راهی آسمان می کنی.

دیگر می‌رقصی بدون اینکه بگویم می‌رقصی.
رقصی که تو را می‌چرخاند و می‌توانی تمام دنیا را ببینی.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *