امروز داستان آینه از هاروکی موراکامی را خواندم. این را هم اضافه کنم که از این نویسنده قبلن چیزی نخوانده بودم.
به معنای واقعی کلمه لذت بردم.
نثر و روایت بسیار روانی داشت.
احساس میکردم که این داستان یک روایت شخصی ست. با همان حدس و گمانهایی که هر کدام از ما در زندگی روزانه داریم.
داستان با ساختن یک فضا من را با خود همراه کرد. بدون حتا یک دیالوگ.
با خودم فکر کردم چه چیزی در این داستان توانست من را با خود همراه کند که تا آخرش یکضرب بخوانم؟
فقط قدمزدن در فضای تاریک مدرسه با یکنفر به عنوان نگهبان شب که خودش میگوید.
《هنگامی که هجده—نوزده سال داری، هیچ چیز تو را نمیترساند.*》
*ترجمهی مصطفی تجلی، شمشاد
آخرین دیدگاهها