برنج را آبکش میکنم به دانههایی که موقع آب کش شدن توی سینک ظرفشویی می ریزند فکر میکنم.
اگر میدانستند این سرنوشت شان است چه میکردند؟
به سختی روییدن، مراقبت شدن، فروخته شدن، حمل شدن، رسیدن به مغازهای که دست روزگار پدرم آن کیسه برنج را انتخاب کرده.
بعد چند بار پیمانه کشیده شدن و دست به دامان خدا شدن برای انتخاب تهش بیفتند داخل ظرف شو
حتا فرصت دم کشیدن و پخته شدن هم پیدا نکنند.
آنها دانههایی آبکششدهاند.
فرصت سرو شدن با احترام و در ظرف شیشه ای ریخته شدن و با قاشق به سمت دهان رفتن را پیدا نمی کنند. چه دانههایی که همینجا قربانی میشوند و خورده نمیشوند.
کسی درک نمیکند که دانهها برای این روییدن که زیر دندان جان بدهند.
آخرین دیدگاهها