نشستهام. آخر هفتهای، تمام افکارم را دورم ریختهام. مثل جعبه مداد رنگی.
برگه را گذاشتهام جلوی رویم.
تا چیزی بنویسم. احساسم را تعریف کنم.
یک مداد رنگی بر میدارم.
اما شبیه احساس من نیست.
پس کدام رنگ است؟
احساسی که الان دارم، دقیقن کدام رنگ است؟
کاش مداد رنگی سفید روی کاغذ سفید خط میداد، آنوقت گولزدن خودم راحتتر میشد.
شروع به پرسش میکنم.
آیا میتوانم تمام روز را با یک مداد رنگی سر کنم؟
در یک روز چند مداد رنگی عوض میکنم؟
چقدر به دیگران نشان میدهم مداد رنگی در دستم عوض شدهاست؟
اگر خورشید به چشم من قرمز است، آن را باز هم زرد میکشم، تنها به این دلیل که مردم خورشید را به زردی باور دارند؟
اگر خورشید به چشم من زرد است، تلاش میکنم قرمز بکشم و بگویم زرد بودن خورشید زیادی بدیهی ست؟
آخرین دیدگاهها