«وقتی بزرگ شدی دوست داری چه جوری باشی؟»
پسرک گفت «یه آدم مهربون»
این مکالمه را از کتاب پسرک، موش کور، روباه و اسب برای پدرم خواندم.
پدرم پرسید: «مگه ما نمیدونیم مهربونی خوبه که توی این کتاب نوشته؟ گیر کار یک جای دیگس که اینقدر مهربونی کمه.»
فکر کردم و گفتم: «مهربونی کمه. چون آدمها به هم اعتماد ندارن. همش میترسن از مهربونیشون سواستفاده بشه. برای همین عکسش رو نشون میدن. همش میگن اگر رو بدی سوارت میشن. برای همین مهربونی کمه.»
پدرم گفت: «فایده خوندن این کتاب چیه وقتی بهش عمل نمیکنیم؟»
گفتم: «اینکه چیزایی که میدونیم رو دوباره جلوی چشممون بذاریم. اینقدر بخونیم تا به خودمون بیایم. این خودش یک سکه شانسه، برای اینکه اقدام کنیم به انجام دادنش.»
آخرین دیدگاهها