۱
تمام عکسهایش را پاره کرده بود. برای مراسم ختمش یک قاب عکس خالی گذاشت.
۲
عکس داخل قاب عکس آنقدر پیر شد که دیگر نمیشد نگهش داشت. باید قاب عکس را خالی آویزان میکردند.
۳
قاب عکس خالی مثل صفحه تلویزیون خاموش بود. بچه به آن زل میزد تا برنامه کودکی پخش شود.
۴
قاب عکس خالی را برداشته بود تا شیشه اش را جدا کند و به قاب پنجره بزند. اما جا نمیخورد. شیشه به تصویر زنده عادت نداشت.
۵
قاب عکس خالی میفروخت و کسی نمیخرید. همه دنبال قاب عکس با عکس بودند.
۶
قاب عکس طلسم شده بود. عکس هر کسی را داخلش میگذاشتند. به یک روز نمیکشید و میمرد. کسی که این قاب عکس در دستش بود پولدار شهر شده بود.
۷
قاب عکس خالی را آورده بود سر سفره تا روی صندلی خالی بگذارد و برایش غذا بکشد.
۸
تمام خانه را گشتند به جز قاب عکس خالی چیزی از خانه کم نشده بود. دزد تنها یک قاب عکس میخواست.
۹
قاب عکس خالی منتظر عکس دو نفره عروس و داماد بود. البته بعد پشت سر گذاشتن سه عکس دیگر که فقط دامادهایش عوض میشد.
۱٠
قاب عکس ظرفیتش پر شده بود. باید تا اطلاع ثانوی صبر میکرد تا از چشم صاحبش بیفتد و جا خالی شود.
۱۱
با جیب خالی نشسته بود، نان خالی میخورد و به قاب عکس خالی زل زده بود.
ورشکسته شده بود.
۱۲
قاب عکس خالی را هنوز با خود راه میبرد. درون چمدانش جای خودش را داشت. همیشه آماده بود تا عکسی با او بیندازد. اما هیچ وقت فرصت نمیشد.
۱۳
روی دیوار همیشه یک قاب عکس خالی بودـ
هیچ کس حاضر نبود به او توضیح دهد که عکس چه کسی داخلش قبلن جا خوش کرده بود. و او محبور بود چهره مردی را به عنوان پدرش درون قاب عکس تصور کند.
۱۴
قاب عکس خالی نبود اما عکس داخلش تار بود. واضح نبود. معلوم بود دستش لرزیده است. انگار قرار نبوده عکسی گرفته شود و گرفته شده بود.
۱۵
قاب عکس خالی بود اما او میتوانست او را ببیند. کسی که داخل قاب عکس بود هر شب او را در خواب مجبور میکرد دور تا دور خانه بچرخد و بعد برود توی خیابان. جلوی ماشین بپرد و با بوق ممتد ماشین از خواب بپرد.
۱۶
قاب های عکس خالی میماندند. اگر عکسی داخلش قرار میگرفت. آن آدمها هم داخل عکس گیر میافتادند.
۱۷
باید تنها ثابت میکرد نفری که داخل قاب عکس است، خودش است تا تمام اموال به نامش زده میشد. برای این کار باید اول قاب عکس را خالی میکرد.
۱۸
قاب عکس خالی، عکس از خدا بود که کودکی گرفته بود.
۱۹
قاب عکس خالی مانده بود. باران باریده بود و عکس داخلش نم کشیده بود. عکس سفید شده بود.
۲٠
درون قلبش دیگر جایی نداشت. برای همین قاب عکس خالی جلوی چشمش بود.
آخرین دیدگاهها