تو در خاک رسوخ میکنی درست است.
خاک را تو کاوش میکنی.شاید خاک برای تو مثل دریا برای ماهی باشد. همان قدر بزرگ و پهناور که ما قدرت دیدنش را نداریم.
هر چه در خاک دفن میشود غذای تو میشود.
بدن من روزی خوراک تو خواهد شد.
اگر تو نبودی شاید من به این راحتی تجزیه نمیشدم.
تو یک استخوان هم در بدنت نداری.
باید به توی استخوانندار چه بگویم؟
تو نه میبینی و نه میشنوی
کار خودت را میکنی.
پیش میروی و میخوری.
کرم ریختن تبدیل به اصطلاح روزمره شده است، راستش هر چه جست و جو کردم نفهمیدم از کجا آمده است. تو که آزارت به کسی نمیرسد. پس چرا میگویند: «اینقدر کرم نریز.»
تو از پوست خود تنفس میکنی پس نباید خیلی خشک شوی یا خیلی مرطوب. خاک بستر زندگی توست تا زمانی که باران شدیدی نبارد.
پیشبینی هوا را نگاه کردم، حواست باشد قرار است فردا باران ببارد.
آخرین دیدگاهها