۱
این پاها باید راه بروند.
راهی برای رفتن باید پیدا شود.
اینبار سفر کردن و در ماشین نشستن به معنی انتظار برای رسیدن نبود. راهی بود برای سپری زمان.
ثانیههایی که گیر کرده بودند با سرعت گرفتن ماشین به دست باد سپرده میشدند.
۲
وقتی یک بلندی پیدا میکنی و از آن بالا نگاه میکنی، تمام شهر در نگاه تو خلاصه میشود. با تمام چراغهای رنگیاش.
هر نقطه نور نشان یک خانه است.
یک خانواده است.
این تصویر به کندوی زنبور عسل میماند.
بعد که پایین میآیی در پیچ و خم همین کندو حل میشوی و در یک نقطه نوری به زندگی ادامه میدهی.
آخرین دیدگاهها