صفحه سفید کاغذ چشمک میزند.
درست مثل ماشین لباس شویی وقتی می خواهد لباس ها را دربیاوری و بروی پهن کنی.
منم انگار باید کاغذم را جلوی آفتاب پهن کنم و بعد از آفتاب گرفتن کاغذ. روی رد نوشته هایی که بیرنگ خط افتادن اتو کنم.
بعد روی خط تایی که میافتد بنویسم.
نوشته ها حالا با اتو برجسته تر شده اند.
دیگر از کاغذ صاف قبلی خبری نیست.
میشود افکار کاغذ را راحت به زبان آورد و برایش نوشت.
بعد کاغذ سفید رنگی به خود میگیرد.
رنگی که از دل نوشته اش میجوشد.
بعد اتمام کار می توانم کاغذ را بپوشم و بیرون بروم.
آخرین دیدگاهها