سیب، درخت، سبزه
سیب سبز خودش را لای برگ های درخت مخفی می کند.
ترس، شب، مهتاب
با درخشش مهتاب ترس شب را می ریزد.
تنها، صندلی، خانه
صندلی چوبی در تنهایی خانه خودش را تکان می دهد.
باد، پنجره، پنکه
باد پنکه فکر نسیم را از سر پنجره به یغما می برد.
بوسه، پستچی، پاکت
بوسه ام را داخل پاکت به پستچی سپردم.
تبر، سر، سپر
تبر که سر درخت را هدف گرفت ، درخت سپرش را انداخت.
شیشه، دیوار، نفس
نفسش دیوار شیشه ای را شکست.
فرق وسط، جاده، راننده
راننده نگاهش را به فرق وسط جاده دوخته بود
قیچی، هوس، دوخت
دوختن پارچه قیچی را به هوس بریدن می انداخت.
لامپ، فرض، شمع
شمع فرض میکرد لامپ است و آب می شد.
بالشت، خبر، پر
بالشت که خبر پر کندن مرغ را شنید، خوشحال شد.
تکه، گوش، کاغذ
تکه ای از گوش کاغذ موقع کشیدن کنده شده بود.
دکمه، زیپ، لباس
زیپ دکمه را کنار زد و خودش را روی ریل لباس انداخت.
پشم، درخت، دیدن
درخت با دیدن آن همه پشم گوسفند، برگ هایش ریخت.
باز، غار، دهان
دهان بازش از غار علی صدر بزرگتر بود.
تف، سر پایینی، راحت
تف سر پایینی را راحت طی میکرد.
2 پاسخ
فائزه، نوشتن، عشق
نمیدانم چطورعشق به نوشتن مرا به دنیای فائزه کشید ؟!
قدم هایم که ترشد درشب های بارانی گروه چترترسم رادور انداختم وازخیس شدن در گروه نوشتن نهراسیدم.
انجادوچشم زیبا مرامی پائید چشمی که درون خودش نگاه مشترکین اعضا راشامل می شد ازسیزده ساله گرفته تامنه55ساله.مادرجونشون شدم وآنهاعزیزان من.
قلمم که راه می رود روی رد پای عشق راپرمی کند من ازنگاه دوستانم جام عشق راسرمی کشم.
لذت بردم ازقدم زدن بهمراه دلم دردنیای نوشته هایت فائزه ی نازنینم
ماه باشی بدرخشی به دنیای اطرافتون💕🎀💌
خیلی ممنون از پیام پر مهر تون. 🥺😍
ممنون از دعای پر از مهرتون. ❤
نمی دونم واقعا چی بگم که برابری کنه در جواب پیام تون ، فقط میگم بودن در این گروه و شما عزیزان سکه شانس زندگی منه❤️