ذهن یک اتوبوس خطی ست.
یک مسیر است. اما افکار متفاوتی با خود حمل میکند.
حتا بعضی افکار فرصت حرکت به تو نمیدهند. میگویند اشتباهی سوار شدهاند و پیاده میشوند.
وقتی روز به پایان می رسد هیچ فکری در ذهنت نمانده است.
تو هستی با یک اتوبوس خالی.
اگر وسیلهای هم جا مانده باشد.
حوصله گشتن به دنبال صاحبش را نداری.
اینگونه بدون اینکه بفهمی یا تفاوتی برایت داشته باشد، ذهنت هر روز پر و خالی میشود.
بدون آنکه بدانی چرا این فکر سوار شد؟
در مقصد چه کاری برای انجام دارد؟
《آیا دربارهٔ آنچه میاندیشید، میاندیشید؟》
-مارک شیرون
آخرین دیدگاهها