یک موضوع همیشگی در مدرسه بود که نخنما شدهبود.
تابستان گذرانده میشد.
در خانه مادربزرگ.
در حبابسازی با لوله خودکار و مایع ظرفشویی.
با بازیکردن با جوجهرنگیهای یک روزه.
در خواندن کتابهای رمان.
در دراز کشیدن و هیچ کاری نکردن.
در دیدن راهپیمایی مورچهها.
با تابیدنهای بیش از حد خورشید.
حالا تابستانها چگونه میگذرند؟
جز تابیدن های بیش از حد خورشید، هیچ کدام از موارد بالا دیگر نمیگذرد.
همهاش شدهاست پرسه زدن در گوشی.
حتا نمیتوانی ترکهای دیوار را بشماری.
یادت نمیآيد آخرین بار کی مورچهای دیدی.
صدای مادربزرگ را از تماس مادر از دور میشنوی.
بعد که میپرسند چرا فلان کار را نمیکنی؟
میگویی وقت ندارم. وقت.
وقتهایت همه مردهاند
آخرین دیدگاهها