کجا تار بتنیم؟

امروز صبح وقتی بیدار شدم‌، همه چیز معمولی بود.
رفتم توی حیاط تا دست و صورتم را بشورم.
همین که برگشتم و خواستم در هال را باز کنم. چشمم به عنکبوت ریزی افتاد که برعکس وصل به تار نازکی در هوا معلق بود.
برای او شاید این اتفاق معمولی بود اما برای من نه.
نگرانش شدم. از خودم پرسیدم:
«چرا داره همین‌طور مستقیم میره؟»
مدتی نگاهش کردم. نسیم جزئی که در جریان بود او را شبیه شناگری روی موج‌های دریا نشان می‌داد.
پوف کوتاهی به سمتش کردم تا بلکه به دیوار نزدیک شود. از همان تار نازک با تار بسیار نازک‌تری کمی به سمت پایین خم شد مثل شاخه‌ای که شکسته باشد.
همین طور که داشتم فکر می‌کردم کار را خراب‌تر کردم، یک دفعه اینقدر سریع تار تنید که مثل پروانه‌ای به پرواز درآمد و از جلوی چشمم دور شد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *