یک لحظه را قیچی میکنم و به دفتر روزم میچسبانم. این لحظهای ست که خوشحال بودهام. آن وقت هر وقت رد میشوم، لبخند میزنم و لحظات بیشتری خوشحال میمانم.
میخواهم تلاش کنم تا جملاتی که ناراحتم میکنند کمرنگتر کنم، حتا اگر ذهنم باز آنها را یادآوری میکند.
میخواهم با چنگ و دندان به همان یک لحظه کوچک و ناچیز خوشحالی بچسبم.
پ. ن: میخواهم نقاشی لبخندی، از این سر روز تا آن سر شب بکشم.
آخرین دیدگاهها