مادر

۱
نان داغ
خبر می‌دهد
چای تازه دم
خبر می‌دهد
بوی قرمه سبزی
خبر می‌دهد
مادر در خانه است

۲
دختر از هر چیزی شکایت داشت
تا اینکه اتفاق عجیبی افتاد
نگران شد
خسته شد
بیداری کشید
اما خم به ابرو نیاورد
دختر
مادر شده بود

۳
آلزایمر گرفته بود
نمی‌دانست کیست
نمی‌دانست کجاست
اما هر وقت مرا می‌دید
می‌پرسید:
«غذا خوردی؟»
و من می‌گفتم:
«خوردم مادر»

۴
از بام خانه پر کشیده بود
آرزوهای زیادی داشت
راه‌های دوری رفت
آخر موفق شد
خوشبخت شد
بعد مدت‌ها بی‌خبر برگشت
و تنها مادرش با لبخند گفت:
«آمدی پسرم.»

۵
کاش می‌خندید
تا صدای خنده‌اش را ضبط می‌کردم
تا باورم می‌شد
زمانی بعد به دنیا آوردنم 
خندیده است

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *