سوم راهنمایی بودم. از استرس پاهایم را تکان میدادم. قرار بود کارنامه نوبت اولمان را بدهند.
خدا خدا میکردم نوزده شده باشم. همین برایم کافی بود. با دندان به جان ناخنهایم افتاده بودم.
دوستم در گوشم حرف میزد اما من صدایش را نمیشنیدم. تمام تمرکزم روی شنیدن صدا زدن فامیلم بود.
اما زمان لعنتی کش آمده بود. انگار توپی گل شده بود و حالا بازپخشش را روی صحنه آهسته گذاشته بودند.
بالاخره فامیلم خوانده شد و کارنامه را گرفتم. با دیدن نمره نوزده و یک صدم نفس راحتی کشیدم.
آن دو صدم جانم را نجات داده بود. اما دوستم شانس نیاورد و همان چند صدم را نگرفته بود.
میخواستم به او بگویم مهم نیست و چیزی نشده است اما میدانستم دروغ است. من هم بلد نبودم به او دلداری الکی بدهم.
پس فقط با لب و لوچه آویزان با او احساس همدردی کردم.
اما شاید واقعن چیزی نشده بود. شاید این جمله دروغ نبوده و نیست.
نتیجه را نشانم بده
ما را عادت دادهاند که خودمان را با نمره نشان دهیم.
با کارنامهای که نتیجه اعمالمان است و آن دنیا هم دست از سرمان بر نمیدارد.
ما همیشه به نتیجه فکر میکنیم. خیلی از کارها را انجام نمیدهیم چون از نظر ما نتیجهای ندارد.
حال که بعضی از کارها به مرور زمان تغییراتی در ما ایجاد میکنند.
خیلی از آدمها ورزش را کنار گذاشتهاند چون جز گرفتگی عضلات که در آغاز دچارش میشدند، تغییر دیگری ندیدهاند.
خیلی از آدمها نوشتن را رها کردند چون برچسب نویسنده به آنها نمیخورد.
خیلی از آدمها برای شروع کردن رابطهای تلاش نکردند چون به نظرشان نتیجهای ندارد.
ما حتا در شروع قضیه با فکر به نتیجه از آن دست میکشیم.
وقت طلاست
میگوییم با انجام کاری بینتیجه وقتمان تلف میشود. مگر وقت طلا نیست. پس نباید راحت صرفش کرد. اما نکتهای اینجا وجود دارد، آن هم این است که وقت منتظر نمیماند تا ما روزی تصمیم بگیریم و اقدام کنیم. وقت میگذرد. پس بهتر است از بیست و چهارساعت، حداقل یک ساعت به کاری که به آن علاقه داریم، مداوم بپردازیم. و تا وقتی حداقل یک سال وقت صرفش نکردهایم از آن دست نکشیم.
خط پایان
زندگی یک مسابقه دو نیست که خودمان را به خط پایان برسانیم.
اگر خط پایانی برای خودمان بسازیم. مجبوریم خط پایان بعدی را ترسیم کنیم یا اینکه یک جا بشینیم، بادی به غبغب خود بیندازیم به موفقیتمان ببالیم.
ما میتوانیم مسیرمان را عوض کنیم اما خط پایانی این بین وجود ندارد. هر جا ما بایستیم، آن خط پایان ماست که خودمان تعریف کردهایم.
نمیگویم حتمن باید کل مسیر بدویم، میتوانیم گاهی راه برویم.
اما باید بدانیم این مسیر ادامه دارد.
آخرین دیدگاهها