آسمان یک دروغ میان سیارهای ست.
آسمان زمین بازی پرندگان است.
درون یک بادکنک را از آسمان پر کرد.
آسمان دلش دروازه است.
عقل ما به آسمان قد نمیدهد.
آسمان دلش مثل زمین یک مشت و مال کفشی میخواهد.
آسمان را پوست تخمه پر کرد.
آسمان بیرگ است.
آسمان هر عصر بیدلیل کبود میشود.
در آسمان شغل فضانوردی رونق دارد.
آسمان راچشم زدند و رعد و برق زد.
آسمان در بشقاب پرنده غذا میخورد.
از پشت پنجره، آسمان فقط یک زندانی بود.
آسمان بیروح نبود.
در آسمان به دلیل نبود جاذبه باید لنگ در هوا بمانی.
آسمان باد گلو داشت.
آسمان پشتش در آمد.
آسمان گوشش به این حرفها بدهکار نبود.
بوسهای هواییاش نصیب آسمان میشد.
آسمان دست ابر را توی دست دریا گذاشت.
آخرین دیدگاهها