لنز دوربین

عکس می‌گیریم. پشت سر هم عکس می‌گیریم تا بلکه یکی خوب از آب دربیاید. سخت است. در هر کدام یکی از ما بد افتاده است یا نور کافی نبوده است یا زاویه دوربین خوب نبوده است.
می‌گویم: «ولش کن از منظره بگیر، بگذار ما در پس‌زمینه باشیم.»
دو درخت را می‌بینم با فاصله‌ای پشت سر هم ایستاده‌اند.
چشم‌هایم دوربین می‌شوند. از زاویه خاصی که به آن‌ها نگاه می‌کنم، یک درخت می‌بینم. آن‌ها یکی می‌شوند. با تغییر زاویه نگاه من آن‌ها هم دو تا می‌شوند. با دور شدن از آن‌ها فاصله‌ بین آن‌ها بیشتر به چشمم می‌آید.
می‌گویم: « نگاه کن انگار یکی‌ان.»
می‌گوید: «اما تنهان.»
می‌گویم: «همه تنهان. خوبه که می‌تونن به هم تکیه کنن. مثل ما.»

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *