شاید تو به من خندیدی
اما برای نگاه کردنت
دو چشم نیاز بود
که من داشتم
تو تنها یک چشمک ساده زدی
اما برای من
این قصه سر دراز دارد
کاش عاشق شدن سخت بود
آنقدر سخت
که ممکن نمیشد
کاش عاشق شدن….
صبر کن ببینم
تا به حال عاشق شدی؟
دوستم دارد
دوستم ندارد
دوستم دارد
دوستم ندارد
دوستم دارد
دوستم ندارد
…
تا جوابم را ندهی
این گل هزارپا میشود
جوابم را…
نه نگو
بگذار به بازی ادامه دهم
این خوشی را چون ریگی ته کفش
با خود حمل میکنم
حتا اگر پایم را زخم کند
قدمهایم را آهسته کند
بیرونش نمیآورم
ادامه میدهم
هر روز که میگذرد
پیرتر میشویم
کنار هم
آیا این اتفاق به تنهایی زیبا نیست؟
دلم را چون شعری برایت کادو پیچ میکنم
شعری که موهایت را به رقص درآورد
شعری که صدای موجها را به گوشت برساند
شعری که برق را به چشمانت برگرداند
شعری که دوباره دستهایمان را به هم گره بزند
باز هم عشق در شعرهایم سرک میکشد
من در را دو قفله کردم
پنجره را هم بستهام
گالری عکسهایم را خالی نگه داشتم
پس تو از کجا؟
از کجا روی کاغذ آمدی؟
آخرین دیدگاهها