دیدنی
باد که میزد موهایت تماشایی میشوند و من بیحرف نظارهگرم صبح تو را باید دید ظهر هم همین طور و شب تا خود صبح باید به تو چشم دوخت
نه داستانک
کلید گمشده تمام جیبهایش را گشت. کلیدی که به خانه بخورد پیدا نکرد. تا اینکه در باز شد و غریبهای خارج شد، فهمید خانه را اشتباهی گرفته است. پشت
ماهی
این مسیر این راه با من بیا ماهی شدن سخت نیست کافیست این رود را دنبال کنیم هر برکهای معنی دریا میدهد بالهایم کوچک بود برای پریدن ماهی شدم
ده داستانک
دفتر نقاشی دفتر نیاز به یکم رنگ کاری داشت. زیادی خلوت بود. هیچ خط مشخصی برای دنبال کردن نبود. یک خورشید کشید اما کوهها آن را پوشاندن. یک پرنده
پایاننامه
«آنچنان عاشقش نبودم که با او ازدواج کنم. اما او چنان میدیدم که شایسته ازدواج بود. او زیبا، قوی و شوخ طبع و وفادار بود، و میتوانست همچون منی
اتاق پسر
«چرا برای تو رقابت در بازی اصلن اهمیت نداره؟ تمایل به برنده شدن. تو عمدن به استفانو باختی.» «نه. من بازی رو باختم چون بد بازی کردم.» «نه. نه.
دستهها
- بی سانسور (11)
- تعریف (5)
- جستار (20)
- جمله نویسی (46)
- چراهای من (24)
- خوشایندفیلم و کتاب (33)
- داستانک (42)
- شعر نویسی (41)
- قطعه نویسی (148)
- متن نویسی (63)
- نامه (10)
- وبلاگ (445)
- قصار شکافی (3)
آخرین دیدگاهها